- ۱. فهرست کامل فعالیتهای پایهای خود را تهیه کنید
- ۲. اولویتبندی اهداف بلندپروازانه
- ۳. اولویتها را قابل تغییر نگه دارید
- ۴. اهداف را با واقعیت زمان تطبیق دهید
اسکات در یکی از نوشتههایش به داستان یکی از خوانندگان خود اشاره میکند که از طریق ایمیل با او در ارتباط بوده است. این فرد از ناتوانیاش در پایبندی به اهداف خود، بهویژه در یادگیری ماشین، صحبت کرده بود. او تلاش کرده بود این مهارت را بیاموزد، اما پیش از آنکه حتی بتواند فصلهای ابتدایی دوره را به پایان برساند، آن را نیمهکاره رها کرده بود.
اخیراً در مورد یک چالش خیلی رایج فکر میکردم، اینکه چرا خیلی از ما وقتی نمیتونیم به پروژههای شخصیمون برسیم، فکر میکنیم مشکل از تعهد و ارادهمونه. تا اینکه یک مطلب جالب از اسکات یانگ خوندم که دیدگاه متفاوتی به این موضوع داشت. تصمیم گرفتم تجربهای که از خوندن این مطلب داشتم رو با شما به اشتراک بذارم، چون فکر میکنم خیلی از ما با این مسئله درگیر هستیم و شاید این دیدگاه جدید بتونه کمک کنه که با خودمون مهربونتر باشیم و واقعبینانهتر به مسئولیتهامون نگاه کنیم.
مسئله تعهد نیست
اسکات در یکی از نوشتههایش به داستان یکی از خوانندگان خود اشاره میکند که از طریق ایمیل با او در ارتباط بوده است. این فرد از ناتوانیاش در پایبندی به اهداف خود، بهویژه در یادگیری ماشین، صحبت کرده بود. او تلاش کرده بود این مهارت را بیاموزد، اما پیش از آنکه حتی بتواند فصلهای ابتدایی دوره را به پایان برساند، آن را نیمهکاره رها کرده بود.
اسکات، پس از تبادل چند ایمیل، متوجه شد که مشکل اصلی، کمبود تعهد نیست. مسئولیتهای سنگین شغلی و خانوادگی این فرد مانع از پیشرفت او در مسیر یادگیری شده بودند. از نگاه اسکات، چنین شرایطی به هیچوجه ناشی از عدم تعهد نیست، بلکه مسئله اصلی، فشار کاری و کمبود زمان و انرژی است که بهطور طبیعی تحت تأثیر مسئولیتهای سنگین زندگی قرار میگیرد.
هنگامی که امور مهمتر زندگی با پروژههای جانبی تداخل مییابند، کاملاً منطقی است که آن پروژهها موقتاً کنار گذاشته شوند! مشکل اصلی این فرد نه در تعهد، بلکه در ناتوانی او در مدیریت بهینه فرصتهای محدود باقیمانده برای پیشرفت در مسیر هدفش است.
در دنیای توسعه فردی، یک باور اشتباه رایج وجود دارد که میگوید همه میتوانند به هر هدفی که دارند برسند. طبق این دیدگاه، اگر کسی به هدفش نرسد، مشکل حتماً از خودش است؛ یا اراده کافی ندارد، یا انگیزهاش کم است، یا به اندازه کافی “متعهد” نبوده. این طرز فکر نه تنها اشتباه است، بلکه باعث میشود فرد در بنبست ذهنی گیر کند و پیشرفت واقعی برایش سختتر شود.
فعالیتهای پایهای و اهداف بلندپروازانه: پیدا کردن تعادل
برای رسیدن به یک هدف، اغلب نیاز به تمرکز و تلاش شدید است. برای اهداف بلندپروازانهای که موفقیت در آنها نادر است، ممکن است تنها راه افزایش شانس موفقیت این باشد که فراتر از حد انتظار تلاش کنید — ۱۰ برابر بیشتر از آنچه به نظر ضروری است.
با این حال، همه اهداف به این سطح از تلاش نیاز ندارند. برخی، مانند یادگیری ماشین برای بسیاری از افراد، به خودی خود دشوار نیستند اما به سرمایهگذاری زمانی زیادی احتیاج دارند. چنین اهدافی معمولاً در لیست اولویتهای زندگی جایگاه پایینی دارند.
دو رویکرد برای اهداف کماولویت:
- پذیرش و رها کردن
بپذیرید که این هدف به اندازه کافی مهم نیست و انتظار دستیابی به آن را کنار بگذارید. این اغلب انتخاب درستی است. بسیاری از پروژههای بالقوه ارزش زمانی را که از اولویتهای بالاتر میگیرند، ندارند. رها کردن این اهداف اهمالکاری نیست؛ بلکه شفافیت است. - مدیریت استراتژیک اهداف بلندپروازانه
گاهی مشکل این نیست که هدف ارزش ندارد، بلکه این است که زیر سایه کارهای روزمره قرار گرفته — همان “فعالیتهای پایهای” که برای حفظ عملکرد زندگی ضروری هستند.
فعالیتهای پایهای در مقابل اهداف بلندپروازانه
- فعالیتهای پایهای: این فعالیتها برای ادامه عملکرد روان زندگی ضروری هستند — مانند انجام کار روزانه، شستن ظرفها، گذراندن وقت با خانواده و دوستان، یا پرداخت مالیات. اینها ضروریاند اما هدفی برای فراتر رفتن از وضعیت موجود ندارند. برای مثال، شستن ظرفها درباره رسیدن به نهایت پاکیزگی نیست.
- اهداف بلندپروازانه: این اهداف تحولآفرین هستند و فراتر از نگهداری وضعیت موجود میروند. این اهداف نشاندهنده رشد، دستیابی و جاهطلبی هستند. سالم ماندن یک فعالیت پایهای است؛ اما تمرین برای دویدن در ماراتن یک هدف بلندپروازانه است.

کلید کار این است که بتوانید بین این دو تمایز قائل شوید و برای اهداف بلندپروازانه خود در میان نیازهای پایهای زندگی، فضا ایجاد کنید. شناخت این تعادل میتواند به شما کمک کند تا اهداف خود را با وضوح و هدفمندی دنبال کنید و مطمئن شوید که آرزوهای شما در میان روزمرگیهای زندگی گم نمیشوند.
دستیابی به اهداف بهمثابه یک مسئله بهینهسازی
دستیابی به اهداف شبیه حل یک مسئله بهینهسازی است. فعالیتهای پایهای بهعنوان محدودیتهای زندگی عمل میکنند و شما سعی میکنید پیشرفت در اهداف بلندپروازانه را با زمانی که باقی میماند، بهینه کنید.
البته، این تفکیک همیشه بهطور دقیق قابلاجرا نیست. برای مثال، حفظ رابطه خوب با همسر ممکن است طبق این تعریف یک فعالیت پایهای باشد، اما اگر فقط به حداقلها اکتفا کنم، نمیتوانم خودم را همسری عالی بدانم. به همین ترتیب، ممکن است هدف شما تناسب اندام (یک هدف بلندپروازانه) باشد، اما مکانیسم دستیابی به آن شامل یک قانون سخت برای دویدن روزانه است که به محدودیت ثابت در زمان شما تبدیل میشود.
با این وجود، تمایز بین این دو مفید است، چرا که فعالیتهای پایهای معمولاً با عادات و روتینها پایدار میشوند، در حالی که اهداف بلندپروازانه، به دلیل ماهیتشان، نیازمند برنامهریزی آگاهانه، حل مسئله و تلاش عمدی هستند.
پیشرفت در پروژههای کماولویت
چطور میتوان در هدف مطالعاتی بلندپروازانهای که دارید پیشرفت کرد (یا حداقل احساس گناه بابت تعلل در آن را کاهش داد)؟ در اینجا چند گام اساسی وجود دارد:
۱. فهرست کامل فعالیتهای پایهای خود را تهیه کنید
ابتدا تمام فعالیتهایی را که برای حفظ عملکرد زندگیتان ضروری هستند، فهرست کنید. این موارد، محدودیتهای زمانی شما را مشخص میکنند و تصویر روشنی از کارهایی که باید انجام شوند به شما میدهد.
۲. اولویتبندی اهداف بلندپروازانه
به تمام اهداف بلندپروازانهای که دارید نگاهی بیندازید و آنها را اولویتبندی کنید. وقتی هر هدف را بهتنهایی بررسی میکنید، ممکن است تصور کنید که برای همه آنها وقت دارید و بابت عدم پیگیریشان خودتان را سرزنش کنید. اما اگر همه اهداف را کنار هم لیست کرده و تصمیم بگیرید که کدامها مهمترند، این وضعیت به جای حس گناه، به موفقیت منجر میشود.
۳. اولویتها را قابل تغییر نگه دارید
نیازی نیست که اولویتهای شما دائمی باشند. اشکالی ندارد اگر این ماه برنامهنویسی را در اولویت قرار دهید و ماه آینده تمرکزتان را روی تناسب اندام بگذارید. مشکل زمانی پیش میآید که بخواهید چندین اولویت را همزمان مدیریت کنید. این کار احتمالاً باعث میشود به هیچکدام نرسید و تنها احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید.
۴. اهداف را با واقعیت زمان تطبیق دهید
وقتی این تمرین را انجام دهید، تصویر واضحتری از آنچه بهطور منطقی میتوانید به آن دست یابید خواهید داشت. مثلاً اگر متوجه شدید که فقط ۳۰ دقیقه در روز پس از انجام فعالیتهای پایهای وقت دارید، باید بلندپروازیهای خود را با این واقعیت تنظیم کنید. ۳۰ دقیقه در روز ممکن است برای یادگیری یک سرگرمی جدید کافی باشد، اما برای راهاندازی یک استارتاپ یا خودآموزی یک مدرک دانشگاهی در بازه زمانی معمول کافی نیست.
پذیرفتن تعلل در اهداف کماولویت
داشتن فعالیتهای پایهای زیاد کاملاً طبیعی است. این نشان میدهد که چیزهایی در زندگی شما وجود دارد که برایتان ارزشمند هستند و نمیخواهید آنها را از دست بدهید. اینکه کسی نتواند یک استارتاپ راهاندازی کند به دلیل داشتن شغل و خانواده، نشاندهنده نقص در تعهد او نیست، بلکه یک تصمیم اولویتبندی است.
افزایش فعالیتهای پایهای با موفقیت
اغلب، فعالیتهای پایهای با موفقیت افراد افزایش مییابند. اگرچه در برخی موارد، موفقیت ممکن است باعث کاهش مسئولیتها شود، اما معمولاً عکس این موضوع صادق است. برندگان جایزه نوبل بهخاطر دستاوردهایشان تحسین میشوند، اما در عین حال، زمان کمتری برای پژوهشهای اصلی خود پیدا میکنند، چرا که توجه رسانهها، انتصابات افتخاری و درخواستهای بیشمار برای وقتشان همراه با این موفقیت میآید.
اولویتبندی بهجای تنبلی
افرادی که مایلند بسیاری از ارزشهای مرتبط با فعالیتهای پایهای خود را قربانی کنند، فضای بیشتری برای اهداف بلندپروازانه خواهند داشت، اما این یک مسئله اولویتبندی است، نه تنبلی. توماس ادیسون، پرکارترین مخترع تاریخ، نمونهای از این موضوع است. او در حالیکه به اختراعاتی بیشمار دست یافت، بهعنوان همسر و پدر چندان توجهی به خانوادهاش نداشت. انتخابی متفاوت از او، به هیچ عنوان نشاندهنده نقص شخصیت نیست.
بهرهوری واقعی چیست؟
بهرهوری به معنای کنار گذاشتن تمام تعهدات موجود برای دستیابی وسواسگونه به یک جاهطلبی بزرگ نیست. بلکه به معنای انتخاب چیزهایی است که اهمیت دارند و سازماندهی زمان و انرژی برای رسیدن به آنها.
اگر اولویتبندیهای شما باعث میشود که در اهداف کماولویت تعلل کنید، نیازی نیست بابت آن احساس گناه کنید. تعلل کردن روی چیزی که واقعاً اهمیت کمتری دارد، ضعف نیست؛ بلکه نشانهای از اولویتبندی آگاهانه است.